سندروم کودک ابدی

افرادی را می‌شناسیم که در مواجهه با چالش‌ها و مشکلات زندگی دچار سردرگمی هستند و نمی‌توانند علت این مشکلات را شناسایی کنند. این عدم آگاهی ممکن است به مرور زمان به افسردگی و کاهش انگیزه منجر شود. برای مثال افرادی که در روابط اجتماعی و دوستی‌های خود دائماً از یک موقعیت به موقعیت دیگر منتقل می‌شوند معمولاً به نتیجه‌ای ملموس دست نمی‌یابند.این پدیده به عنوان یک مشکل جدی شناخته می‌شود و نیاز به شناسایی ریشه‌های آن دارد. زمانی که به ریشه‌ها می‌پردازیم ما را به دوران کودکی می‌کشاند جایی که بسیاری از مشکلات و الگوهای رفتاری شکل می‌گیرد. ماری لوئیز فون فرانتس و کارل یونگ دو روان‌شناس معتبر در طول سال‌ها تحقیق و مطالعه، به مفهوم «سندروم کودک ابدی» دست یافتند. این سندرم به شرایط خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط است که می‌تواند سبب بروز آن در برخی افراد شود. افرادی که به این سندرم مبتلا هستند، ممکن است به طور ظاهری بزرگ شوند و سن رسمی آن‌ها افزایش یابد اما در واقع از نظر عاطفی و روانی در وضعیتی مشابه با کودکی باقی می‌مانند. به عبارت دیگر شاهد افرادی هستیم که در بزرگسالی از نظر فکری، عاطفی، روانی و گاهی هیجانی هنوز در دوران کودکی به سر می‌برند و رفتارهایی از خود نشان می‌دهند که ریشه در دوران کودکی یا نوجوانی آن‌ها دارد.

عوامل موثر در شکل گیری سندروم کودک ابدی

چندین عامل در بروز و تداوم این سندروم نقش دارند. یکی از مهم‌ترین این عوامل غیاب پدر است. امروزه ما در عصری زندگی می‌کنیم که بسیاری از کودکان با پدرانی غایب مواجه‌اند؛ پدرانی که یا در زندگی خانوادگی حضور ندارند، یا از مادران جدا شده‌اند و یا به‌طور غیرموثر در زندگی فرزندان خود حضور دارند. برخی از این پدران به شدت در کار و تأمین معاش غرق می‌شوند و نقش پدری را فراموش می‌کنند.
عامل دیگری که موجب ظهور این سندروم می‌شود، مادران «بلعنده» هستند. این اصطلاح به مادرانی اطلاق می‌شود که بیش از حد در زندگی فرزند خود دخالت می‌کنند و اجازه تصمیم‌گیری، آزمون و خطا یا تجربه‌ی زندگی را به آن‌ها نمی‌دهند. به گفته‌ی یونگ این مادران تلاش می‌کنند کنترل همه‌چیز را در دست داشته باشند و به جای فرزندانشان تصمیم بگیرند. در این حالت فرزند به جای مواجهه با چالش‌ها ترجیح می‌دهد که مادرش مشکل را حل کند.
مادران بلعنده، فرزندان خود را به‌گونه‌ای تربیت می‌کنند که وقتی وارد جامعه می‌شوند و با مشکلات مواجه می‌گردند به سرعت به دوران کودکی خود بازمی‌گردند و سعی می‌کنند مسائل را به‌طور کودکانه حل کنند یا از آن‌ها فرار کنند. در نتیجه برخورد آن‌ها با مشکلات به‌جای اینکه به‌طور بالغانه باشد به شیوه‌ای کودکانه انجام می‌شود.
همچنین یونگ به مقوله‌ای اشاره می‌کند که آن را “جامعه بدون آیین گذار” نامیده است. در گذشته، جوامع آیین‌هایی را برای گذر از مراحل مختلف زندگی برقرار می‌کردند اما با گذشت زمان این آیین‌ها به تدریج محو شده‌اند و این امر منجر به بروز مشکلاتی در جامعه شده است. آیین‌های گذار می‌توانند در تعیین مرز بین کودکی و بزرگسالی بسیار مؤثر باشند. در غیاب این آیین‌ها، نوجوانان ممکن است نتوانند به درستی مسئولیت‌پذیری خود را درک کنند و مراحل زندگی را طی کنند. یونگ به این نکته تأکید می‌کند که دوران انتقال بین نوجوانی و جوانی بسیار حساس است. در صورتی که توجه کافی به این مرحله نشود، ممکن است فرد به دام “کودک ابدی” گرفتار شود.

عوامل موثر در شکل گیری سندروم کودک ابدی

سیر تحول انسان از کودکی تا بزرگسالی و چالش‌های هویتی در دوران نوجوانی

یونگ در کتاب “روح و زندگی” به چهار مرحله اصلی توسعه انسان اشاره می‌کند: کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی. در مرحله کودکی، کودک معمولاً تعارض‌های خاصی را احساس نمی‌کند و این دوران برای او مرحله‌ای شاد و روشن است. او تحت تأثیر غرایز و احساساتش هدایت می‌شود و به دلیل عدم تردید در احساسات و عواطف خود، دنیایی ایده‌آل و بی‌دغدغه را تجربه می‌کند. بر خلاف بزرگسالان که ممکن است این ویژگی‌ها را از دست دهند، کودک به راحتی در دنیای خود غرق می‌شود فارغ از افسوس پشیمانی .

در دوران کودکی، کودکان به راحتی با دوستان خود بازی می‌کنند و در صورت بروز اختلافات، به سرعت آشتی می‌کنند. اما این دوران ابدی نیست و به تدریج به مرحله بزرگسالی انتقال می‌یابند. ورود به این مرحله با تغییرات هورمونی، بیولوژیکی و فیزیولوژیکی همراه است که پیچیدگی‌های وجودی انسان را افزایش می‌دهد و بحران‌های جدیدی را به وجود می‌آورد.
در این فرآیند، مفهوم «ایگو» یا «من آگاه» به عنوان بخش منطقی ذهن، که اعمال آگاهانه ما را کنترل می‌کند، شکل می‌گیرد. ایگو در دوران نوجوانی ظهور می‌کند و به تدریج قوی‌تر می‌شود.
مفهوم ناخودآگاه به غرایز درونی، احساسات پنهان، ترس‌ها و خطرات سرکوب‌شده ما را شامل میشود اشاره دارد و بدون اینکه ما آگاه باشیم، تصمیمات ما را هدایت می‌کند.
ایگو تمایل دارد آزاد باشد، اما ناخودآگاه به طور مداوم بر آن تأثیر می‌گذارد و در مسیر آن اختلال ایجاد می‌کند. به عنوان مثال، ممکن است تصمیم بگیرید که مطالعه کنید و برای امتحان پایان ترمتان آماده شوید اما ناخودآگاهتان شما را به تماشای یک فیلم ترغیب می کند و شما را از مطالعه بازمی دارد.

رشد ایگو در دوران نوجوانی باعث ایجاد شکاف عمیقی میان بخش خودآگاه و ناخودآگاه انسان می‌شود که منبع تعارضات جدی در زندگی فردی است. این شکاف می‌تواند به بروز مشکلات روانی و عاطفی منجر شود .
بسیاری از انسان‌ها در سنین بالاتر موفق نیستند و با شکست مواجهه میشوهد . یکی از دلایل این ناکامی، شکافی است که در دوران نوجوانی بین ایگو و ناخودآگاه ایجاد می‌شود. ناخودآگاه به عنوان بخشی قدیمی‌تر از وجود انسان، احساس می‌کند که حق حاکمیت بر زندگی فرد را دارد و در برابر ظهور ایگو که تلاش می‌کند منطقی و خودآگاه عمل کند مقاومت می‌کند.
در دوران نوجوانی، ایگو به طور طبیعی ضعیف و نوپا است و این امر باعث می‌شود نوجوانان دچار نوسانات عاطفی و تعارضات درونی شوند. این تعارضات به شکل شک و تردید و تفکر عمیق خود را نشان می‌دهند.
در گذشته، وجود آئین‌های گذار به فرزندان کمک می‌کرد تا این مرحله بحرانی را با موفقیت پشت سر بگذارند. این آئین‌ها به نوجوانان کمک می‌کردند تا درک بهتری از تغییرات هویتی خود پیدا کنند و به سمت بزرگسالی هدایت شوند.

راهکارهای مقابله با سندروم کودک نوپا

راهکارهای مقابله با سندروم کودک نوپا

یونگ تأکید می‌کند که برای رسیدن به ثبات روانی، حتی در غیاب والدین، نوجوانان باید خود آیین گذار خود را برقرار کنند. این امر می‌تواند به آنها کمک کند تا با چالش‌های درونی خود مواجه شوند و مسئولیت‌های بزرگسالی را به عهده بگیرند.

  • کار کردن به عنوان یک راهکار مهم در نظریه روان‌شناسی یونگ مطرح می‌شود. به عقیده او، اشتغال به کار به فرد این امکان را می‌دهد که به استقلال مالی و روانی دست یابد و در عین حال، مراحل آئین گذار را طی کند. یونگ تأکید می‌کند که نوع شغل انتخابی چندان اهمیت ندارد بلکه مهم این است که فرد با تعهد و جدیت به انجام کار خود بپردازد. او می‌گوید که یکی از ویژگی‌های سندروم کودک ابدی فرار از تعهد و ناتوانی در تمرکز بر یک مسیر مشخص است.
  • توصیه دوم یونگ، جستجوی معنا در زندگی است. او معتقد است که یافتن معنا به فرد کمک می‌کند تا در مسیر زندگی خود حرکت کند. برای این منظور، افراد باید به احساسات و تمایلات درونی خود توجه کنند و با انرژی و اراده در مسیرهایی که به آن‌ها معنا می‌بخشد، پیش بروند.به گفته یونگ، افرادی که می‌خواهند رشد عمیق عاطفی و شخصیتی داشته باشند و آرامش را در زندگی تجربه کنند، باید به طور مشخص معنایی را برای زندگی خود تعریف کنند. کار کردن صرفاً برای دستیابی به ثروت و دارایی در نهایت فرد را خسته می‌کند. بنابراین، افراد باید به دنبال کارهایی باشند که نه تنها به آن‌ها شادی و رضایت می‌بخشد، بلکه جنبه‌های معنوی و رشد فردی را نیز در بر داشته باشد.
  • یونگ بر اهمیت ایجاد روابط معنادار تأکید می‌کند. روابط هر فرد باید بر اساس معنا و هدف خاصی شکل گیرد. در حالی که “کودکان ابدی” ممکن است به دنبال روابط سطحی و زودگذر باشند، برای رسیدن به کمال انسانی، ضروری است که افراد روابط عمیق‌تری برقرار کنند که به بلوغ شخصیتی و رشد درونی آن‌ها کمک کند.
  • یونگ همچنین بر اهمیت ارتباط با ناخودآگاه خلاق تأکید دارد. ایجاد توازن میان ایگو و ناخودآگاه یکی از کلیدهای موفقیت در این زمینه است. فعالیت‌های هنری نظیر موسیقی، نقاشی و سایر هنرها می‌توانند به شکوفایی خلاقیت و بالندگی ناخودآگاه کمک کنند. این نوع ارتباط نه تنها احساس رضایت و خلاقیت را افزایش می‌دهد، بلکه به فرد کمک می‌کند تا با بخش‌های عمیق‌تر وجود خود ارتباط برقرار کند.ناخودآگاه به عنوان منبع الهامات درونی و منشا احساسات پاک کودکانه شناخته می‌شود. هرچه ارتباط شما با ناخودآگاه کنترل‌شده‌تر باشد، قدم‌های شما در زندگی معنادارتر خواهد بود.
  • توصیه‌های نهایی یونگ این است که به دنبال آئین‌ها و سنت‌ها برای خودتان باشید. او بر این باور است که این آئین‌ها در فرهنگ‌ها می‌توانند انسان‌ها را برای رشد معنوی آماده کنند. در غیاب این آئین‌ها، ضروری است که فرد به ایجاد آئین‌های شخصی بپردازد تا بتواند از حالت کودکانه خارج شده و به بلوغ دست یابد. این فرآیند می‌تواند به فرد کمک کند تا از سندروم کودک ابدی رها شده و به انسان بالغی تبدیل شود.

Leave a Comment