در دنیای مدرن، مفهوم ایگو یا خود، به یکی از موضوعات محوری در روانشناسی و فلسفه تبدیل شده است. اکهارت تله نویسنده و متفکر معاصر، با نگاهی عمیق به این مفهوم پرداخته و آن را به عنوان عاملی تعیینکننده در تجربه انسانی معرفی میکند. او در آثارش، به ویژه در کتاب «قدرت حال»، به بررسی چگونگی تأثیر ایگو بر زندگی روزمره و روابط انسانی میپردازد. در ادامه این مقاله قصد دارد به بررسی نظرات اکهارت تله در مورد ایگو و تأثیر آن بر زندگی ما بپردازد
زندگی نامه اکهارت تله
اکهارت تله (Eckhart Tolle) نویسنده و سخنران معروف در زمینه توسعه فردی و معنویت است.او در 16 فوریه 1948 در آلمان به دنیا آمد.
و در جوانی به تحصیل در رشتههای مختلف از جمله زبان و ادبیات پرداخت اما در دوران تحصیل خود احساس عدم رضایت و سردرگمی داشت.در سن 29 سالگی، اکهارت به یک بحران عمیق روحی و روانی دچار شد. او احساس تنهایی و ناامیدی شدیدی را تجربه کرد.
این بحران منجر به یک تجربه معنوی عمیق شد که او را به آگاهی از لحظه حال و وجودش هدایت کرد. او از این تجربه به عنوان “لحظه بیداری” یاد میکند.
بعد از بیداری معنویاش، تله به بریتانیا رفت و به تدریس و مشاوره پرداخت.اکهارت تله به عنوان یک سخنران بینالمللی شناخته میشود و در کنفرانسها و برنامههای تلویزیونی مختلف شرکت کرده است.کارهای او تأثیر زیادی بر فرهنگ خودیاری و معنویت معاصر گذاشته است. اکهارت تله در حال حاضر در ونکوور، کانادا زندگی میکند و همچنان به تدریس و نوشتن ادامه میدهد.یکی از محورهای اصلی آموزههای او، اهمیت زندگی در لحظه حال و رهایی از بارهای ذهنی است.
ایگو چیست و چگونه ساخته می شود؟
ایگو به عنوان یک هویت خودساخته، نمایانگر مجموعهای از باورها و تصورات فردی است که بر اساس آن، فرد به درک خود و جایگاهش در جهان میپردازد. این مفهوم شامل شخصیت، استعدادها، علایق و تمایلات فرد است و به طور کلی، به نحوهی تعامل فرد با محیط اطرافش اشاره دارد.ایگو میتواند به عنوان یک عامل تعیینکننده در رفتارها و تصمیمگیریهای ما عمل کند. با این حال، در برخی موارد، ایگو ممکن است فرد را در چرخهای از مسائل و چالشها گرفتار کند و او را از رشد و پیشرفت بازدارد. به همین دلیل، شناخت و مدیریت ایگو اهمیت زیادی دارد تا فرد بتواند به زندگی معنادار و متعادلتری دست یابد.
بسیاری از افراد در چرخههای بیارزشی و روزمرگی گرفتار میشوند که یکی از دلایل اصلی آن، وابستگی شدید به «ایگو» یا خودپنداره است. این ایگو، که بهطور عمده بر اساس داستانهایی که فرد درباره خود میسازد شکل میگیرد، میتواند فرد را از واقعیت حال و زمان اکنون دور کند. به عبارت دیگر، ایگو به عنوان یک هویت اجتماعی و فردی، از طریق روایتهایی که ما برای خود ایجاد میکنیم تقویت میشود. هر انسان در طول زندگی خود داستانهایی را میسازد که نه تنها بر هویت او تأثیر میگذارد، بلکه ممکن است موجب محدودیتهای شناختی و عاطفی نیز گردد.
سوالی که ممکن است پیش آید این است که مشکل این داستانسرایی چیست؟ مشکل اصلی در این است که این داستانها قادر به ایجاد واقعیت و فعلیت نیستند. داستانها صرفاً روایتهایی هستند که نمیتوانند به تنهایی منجر به تغییرات مثبت در زندگی فرد شوند. در نتیجه، آگاهی از این موضوع و تلاش برای فراتر رفتن از محدودیتهای ایگو میتواند به فرد کمک کند تا از چرخههای بیارزشی رهایی یابد و به زندگی بامعنایی دست یابد.
پیشنهاد مطالعه: عشق از دیدگاه استنبرگ
دیدگاه اکهارت تله در مورد ایگو
اکهارت تله معتقد است که یکی از بهترین راهها برای شناخت ایگوی هر فرد، تحلیل مسائل مربوط به داراییها و ثروت اوست. به عبارتی، آنچه فرد به عنوان ثروت خود میشناسد و فعالیتهایی که در این راستا انجام میدهد، میتواند اطلاعات مفیدی دربارهی ایگوی او ارائه دهد.
برای درک عمیقتر از ایگوی فرد یا ایگوی خود، لازم است به جنبههای مختلفی از جمله تحصیلات، دانش و حتی ظاهر فیزیکی فرد توجه کنیم. شناسایی تواناییهای ویژه هر فرد نیز میتواند به ما کمک کند تا به شناخت بهتری از ایگوی او دست یابیم.
علاوه بر این، روابط اجتماعی و تاریخچه زندگی افراد نیز میتواند نشانههای مهمی از ایگوی آنها را نمایان کند. به گفتهی اکهارت تله، تمرکز بر سیستم اعتقادی افراد و حتی عواطفی مانند وطنپرستی میتواند ما را در درک ایگوی آنها یاری کند. ایگو تنها یکی از جنبههای شرایط انسانی است و نمیتواند بهتنهایی نمایانگر جوهره واقعی وجود انسان باشد. دلیل این امر آن است که زمانی که ایگو فعال میشود، تمرکز آن بر مفاهیمی چون درست و نادرست، سرزنش و شرم و حتی وسواس است. ایگو به عنوان یک قضاوتکننده در درون ما عمل میکند و این قضاوتها میتوانند منجر به ایجاد احساسات منفی و تنشهای روانی شوند.
در واقع، ایگو ما را به سمت این تفکر سوق میدهد که باید از منظر “چه چیزی میتوانم به دست آورم” عمل کنیم، به جای اینکه از موضع “چگونه میتوانم خدمت کنم” به دنیا نگاه کنیم. بنابراین، اگر بتوانیم ایگو و قاضی درون خود را شناسایی کرده و موقعیتهای مربوط به آن را درک کنیم، و همچنین سعی کنیم از دامهایی که ایگو برای ما فراهم میکند دوری کنیم، مسیر زندگیمان قطعاً زیباتر و معنادارتر خواهد شد.
تاثیر ایگو بر رفتار انسان
در این بحث، به بررسی مفهوم ایگو و تأثیر آن بر رفتار انسانی میپردازیم. برای این منظور، میتوانیم یک مثلث متشکل از سه ضلع را در نظر بگیریم که هر ضلع نمایانگر یک جنبه است که ما راز آسیب ایگو مصون نگه می دارد .شناخت ایگو و چگونگی عملکرد آن میتواند به ما کمک کند تا زندگی آرامتری را تجربه کنیم.
یکی از اضلاع اصلی این مثلث، این است که باید تلاش کنیم از این که همه چیز را به دل بگیریم وناراحت بشویم دست برداریم . ایگو تمایل دارد تا خود را در موقعیت مظلوم نمایی قرار دهد. افرادی که در ابراز عجز و ناتوانی به سر میبرند، معمولاً در دام ایگو گرفتار شدهاند.
از این رو، ضروری است که به یاد داشته باشیم ایگو در شرایط درد و درگیری رشد میکند. در عوض، عشق و محبت جزء ذاتی انسانهاست و میتواند آرامش را به زندگی ما هدیه دهد. هنگامی که فردی با سخنانی شما را برانگیخته میکند، دو گزینه پیش روی شماست: یا به خشم و واکنشهای ایگویی پاسخ دهید، یا این موقعیت را به عنوان فرصتی برای رشد شخصی تلقی کنید و از وارد شدن به بازی ایگو پرهیز نمایید.با شناخت بهتر ایگو و کنترل واکنشهای خود، میتوانیم زندگیای با آرامش بیشتری را تجربه کنیم.در مواجهه با انتقادات و نظرات منفی، ممکن است برخی افراد تلاش کنند تا احساسات منفی خود را به دیگران منتقل کنند. این رفتار معمولاً ناشی از مشکلات درونفردی است. انسانهای آگاه و زیرک معمولاً از ورود به این نوع بازیهای روانشناختی پرهیز میکنند، زیرا انرژی هر فرد محدود است و صرف کردن آن در نزاعهای ایگویی تنها به اتلاف انرژی منجر میشود.علاوه بر این، دومین ضلع وعامل کلیدی در مدیریت احساسات منفی و جلوگیری از افتادن در دامهای ایگویی، توانایی بخشش است. ایگو تمایل دارد تا خود را در مرکز توجه قرار دهد و حتی ممکن است در ظاهر اقداماتی مثبت انجام دهد. با این حال، زمانی که فرد قصد دارد عمل نیکوئی انجام دهد، ایگو میتواند مانع از تحقق این هدف شود و پارادوکسهایی ایجاد کند.بنابراین، اگر فرد بتواند مهارت بخشش را در خود تقویت کند، میتواند از افتادن در چالههای ایگویی جلوگیری کرده و به بهبود کیفیت زندگی خود کمک کند. به این ترتیب، بخشش یکی از ارکان اساسی و در ایجاد یک زندگی سالم و متعادل محسوب میشود
پیشنهاد مطالعه: آشنایی با ویژگی های شخصیتی
در درون هر فردی، زیباییها و استعدادهای بسیاری نهفته است. با این حال، اگر به این زیباییها رسیدگی نشود، ممکن است علفهای هرز (ایگو) به تدریج آنها را تحتالشعاع قرار دهند.
زمانی که فردی اقدام به بخشش میکند، احساس میکند که درونش شکوفهای در حال رشد است. بخشش موجب رهایی از نیاز به تأیید و درست بودن میشود. در واقع، والاترین نوع بخشش، بخشیدن خود است.
ضلع سومی که باید در نظر داشت این است که باید یاد بگیریم رها کنیم و نظارهگر باشیم. وقتی بر روی یک مسئله تمرکز میکنیم و آن را محکم میچسبیم، انرژی زیادی صرف آن میکنیم. اما زمانی که آن را رها میکنیم، دیگر نیازی به فعالیت مداوم نداریم.
تلاش برای دیده شدن و برنده شدن از جمله چالشهایی است که انسانها هر روز با آن مواجهاند. به جای این تلاشها، بهتر است به خود واقعیمان بپردازیم و انرژیمان را هدر ندهیم. ایگو همواره در تلاش است تا خود را ثابت کند و برای این کار نیاز به انرژی دارد. این انرژی معمولاً از درون ما تأمین میشود و در صورتی که این انرژی اتلاف شود، احساس پوچی و خستگی به سراغمان میآید.بنابراین، با یادگیری بخشش و رهایی از وابستگیها، میتوانیم به آرامش درونی و رشد واقعی دست یابیم.در فرآیند رهاسازی مسائل و چالشها، نیازی به تأیید دیگران وجود ندارد. مفهوم «خود برتر» به معنای ارتباط با عواطف و عشق درونی است. خود برتر مستقل از عوامل و انرژیهای بیرونی عمل میکند و همواره با انگیزه و انرژی مثبت به حرکت خود ادامه میدهد.
با این حال، ایگو (خود) میتواند مانع از بروز خود برتر شود. آگاهی از خود و درک وجودیت فردی، به ما کمک میکند تا دریابیم که باید با نفس وجودی خود هماهنگ شویم و آن را بشناسیم. با گذر زمان درک خواهیم کرد که ایگو در واقع کاربرد چندانی ندارد. به عبارت دیگر با غنیتر شدن از درون توانایی مشاهده پدیدهها بدون توقع را پیدا میکنیم. در این حالت، میتوانیم واقعیتها را آنگونه که هستند ببینیم.
پیشنهاد مطالعه: طرحواره ها
تحلیل ایگو و آگاهی در روابط انسانی
هدف علم روانشناسی کمک به افراد در مدیریت ایگوی خود است تا از این طریق کیفیت زندگیشان را بهبود بخشند و آرامش بیشتری را تجربه کنند.
در مرحلهای از رشد فردی و دست یابی به خود برتر ،توانایی مشاهده دیگران بهگونهای عمیقتر و واقعیتر حاصل میشود. در این مرحله، فرد قادر است افراد را همانطور که هستند، ببیند. زمانی که از منظر ایگو به دیگران نگاه میکنیم، ممکن است نتوانیم واقعیت درونی آنها را درک کنیم و یا حتی ممکن است به افرادی علاقهمند شویم که شایستگی محبت ما را ندارند. اما با رسیدن به این مرحله، بدون پیشداوری و قضاوت، به تماشای دیگران مینشینیم.
وقتی انسانها به این سطح از آگاهی میرسند، دیگر تلاش نمیکنند تا دیگران را مطابق میل خود کنترل کنند. آگاهی از ایگو، به فرد این امکان را میدهد که بر آن تسلط یابد. اکهارت تله بیان میکند که زمانی که شما ایگوی خود را شناسایی کرده و بر آن مسلط شوید، ایگو دیگر نمیتواند بهطور کامل بر شما حاکم باشد. او اشاره میکند که ایگو تنها زمانی واقعی است که ما از آن بیخبر هستیم. هنگامی که از آن آگاه شویم، ایگو به عنوان یک الگوی ذهنی قدیمی و شرطی نمایان میشود.
مهمترین نکته این است که ایگو نمایانگر ناآگاهی است و هیچگاه نمیتواند همزمان با آگاهی وجود داشته باشد؛ این دو همواره در تضاد هستند. وقتی به آگاهی دست پیدا میکنیم، ایگو به تدریج محو میشود. زمانی که ایگو بر ذهن ما تسلط پیدا کند، ما از خود و واقعیت فاصله میگیریم.