اختلال پردازش حسی (SPD)
اختلال پردازش حسی (SPD) یک ناهنجاری عصبی-رشدی است که در آن مغز در دریافت، تفسیر و سازماندهی اطلاعات حسی ورودی از محیط یا بدن با اختلال مواجه میشود. این ناکارآمدی در یکپارچه سازی محرک های حسی – از جمله لمس، صدا، نور، حرکت یا حتی حس عمقی – میتواند به پاسخ های نامتناسب یا افراطی به محرک های عادی بینجامد و عملکردهای روزمره، فرآیندهای شناختی و تعاملات اجتماعی-هیجانی فرد را به طور معناداری مختل سازد. اگرچه SPD هنوز در نظام های رایج تشخیصی به عنوان یک اختلال مستقل طبقه بندی نشده است، شواهد فزاینده از مطالعات عصب شناسی رشدی و علوم اعصاب شناختی، پایه های زیستی این اختلال را تأیید کرده و بر ضرورت توجه بالینی به آن تأکید میکنند. شیوع قابل توجه این اختلال در جمعیت کودکان – به ویژه در گروه های دارای اختلالات طیف اتیسم، بیش فعالی/نقص توجه (ADHD) یا نارسایی های یادگیری – لزوم تدوین چارچوب های تشخیصی دقیق و مداخلات هدفمند را پررنگ میسازد.
تعریف و چارچوب نظری اختلال پردازش حسی
اختلال پردازش حسی (SPD) ریشه در نظریه ی «یکپارچگی حسی» دارد که نخستین بار توسط آیرِس (A. Jean Ayres)، پیشگام حوزه ی کاردرمانی و علوم اعصاب، در دهه ی ۱۹۷۰ معرفی شد. آیرِس معتقد بود برخی کودکان در سازماندهی اطلاعات دریافتی از حواس خود (مثل لمس شدن، شنیدن صداها یا احساس حرکت) دچار چالش میشوند و همین مسئله، واکنش های غیرمعمول آنها به محیط را توضیح میدهد. به بیان ساده مغز این کودکان ممکن است محرک های عادی را مانند یک «هشدار اضطراری» پردازش کند (حساسیت بیش ازحد) یا برعکس، اصلاً متوجه محرک های مهم نشود (حساسیت کمتر از حد). گاهی نیز کودک برای تنظیم حالت بدن یا هیجان های خود، به طور مداوم به دنبال تجربه های حسی شدید میرود مثلا دائما میپرد، اشیا را فشار میدهد یا صداهای بلند ایجاد میکند.
این اختلال معمولاً در سه شکل اصلی دیده میشود:
مشکل در تنظیم واکنش های حسی: کودک در محیط های شلوغ (مانند مهمانی ها یا کلاس درس) به سرعت پریشان میشود یا برای آرام شدن نیاز به زمان زیادی دارد.
مشکل در تشخیص محرک ها: کودک در تفکیک ویژگی های حسی مشکل دارد؛ مثلاً نمیتواند تفاوت بین برچسب لباس با پوست خود را احساس کند یا تشخیص دهد یک اسباب بازی نرم است یا سفت.
مشکل در هماهنگی حرکتی: کودک ممکن است به خاطر درک نادرست از موقعیت بدنش، دست وپاچلفتی به نظر برسد، در گرفتن مداد مشکل داشته باشد یا از بالا رفتن از وسایل بازی بترسد.
شیوع و اپیدمیولوژی اختلال پردازش حسی
اختلال پردازش حسی (SPD) با شیوعی بین ۵ تا ۱۶٪ در جمعیت کودکان یکی از چالش های شایع عصبی-رشدی محسوب میشود. مطالعات اپیدمیولوژیک الگوی جنسیتی متفاوتی را گزارش کرده اند؛ به طوری که پسران ۲ تا ۳ برابر بیشتر از دختران در معرض ابتلا به این اختلال قرار دارند. پژوهش های انجام شده بر روی کودکان پیش دبستانی نشان میدهد که حدود ۱۰٪ از این گروه سنی معیارهای بالینی معناداری از SPD را بروز میدهند. با این حال، نبودِ جایگاه رسمی SPD در نظامهای طبقه بندی تشخیصی، برآورد دقیق شیوع جهانی را با محدودیت مواجه ساخته است.
نکته ی حائز اهمیت همبودی بالای SPD با سایر اختلالات عصبی-تکاملی است؛ به طوریکه تا ۸۰٪ از کودکان مبتلا به اختلال طیف اتیسم (ASD) و ۴۰-۶۰٪ از کودکان با تشخیص نقص توجه/بیشفعالی (ADHD)، علائم بارز اختلال پردازش حسی را تجربه میکنند. همچنین، مطالعات طولی حاکی از آن است که ۳۰-۵۰٪ از کودکان مبتلا به SPD بدون مداخله ی به موقع، در بزرگسالی نیز با چالش های پردازش حسی دست وپنجه نرم میکنند. با این حال، پژوهش های مرتبط با شیوع SPD در جمعیت بزرگسالان به دلیل تمرکز تاریخی بر کودکان، همچنان محدود و نیازمند گسترش است.
علل و عوامل خطر اختلال پردازش حسی
اختلال پردازش حسی (SPD) محصول تعامل پیچیده ی عوامل زیستی، ژنتیکی و محیطی است که بر رشد و سازماندهی سیستم عصبی تأثیر میگذارند. اگرچه مکانیسم های دقیق این اختلال هنوز در حال بررسی است، پژوهش ها نشان میدهند تفاوت های ساختاری در مسیرهای عصبی مرتبط با پردازش حسی نقش محوری در ایجاد SPD ایفا میکنند. برای مثال، کاهش ارتباط کارآمد بین نواحی حسی اولیه (مانند قشر سوماتوسنسوری) و مراکز یکپارچه ساز مغز (مانند قشر پاریتال خلفی) میتواند توانایی تفسیر و پاسخدهی مناسب به محرکها را مختل کند. این ناهماهنگی عصبی ممکن است ریشه در عوامل ژنتیکی داشته باشد؛ مطالعات حاکی از آن است که تا ۶۰٪ از موارد SPD با سابقه ی خانوادگی مشکلات حسی-حرکتی مرتبط هستند و جهش در ژن های مؤثر بر رشد سیناپسی (به ویژه ژن های مرتبط با انتقال دوپامین) به عنوان یک عامل خطر مطرح شده است.
علاوه بر این عوامل محیطی در دوره های بحرانی رشد مغز میتوانند احتمال بروز SPD را افزایش دهند. مواجهه ی جنین با عفونت های پیش از تولد (مانند سرخجه)، سموم محیطی (نظیر سرب )، یا زایمان زودرس (به ویژه قبل از هفته ی ۳۷ بارداری) از جمله عوامل شناخته شده ی پیشگیری شده هستند که با اختلال در تشکیل مدارهای عصبی حسی مرتبطند. پس از تولد نیز محیط های فاقد ثبات حسی – مانند قرارگیری طولانی مدت در معرض سروصدای شدید، نورهای آزاردهنده، یا محرومیت از تحریکات لمسی طبیعی – ممکن است مسیرهای تعدیل حسی را در مغز در حال رشد تغییر دهند. از سوی دیگر، استرس مزمن در سال های اولیه ی زندگی (ناشی از بی توجهی، تروما، یا اضطراب والدین) با تأثیر بر ترشح هورمون کورتیزول میتواند رشد ساختارهای کلیدی مغز مانند هیپوکامپ و آمیگدال را تحت تأثیر قرار داده و پردازش هیجان-محور محرک های حسی را دچار اختلال کند.
علائم بالینی SPD
علائم این اختلال بسته به زیرگروه و الگوی پاسخ حسی به سه دسته ی اصلی تقسیم میشوند:
حساسیت بیشازحد (هیپرسنسیتیویتی)
اجتناب از لمس شدن یا واکنش شدید به تماس فیزیکی غیرمنتظره (مثال: گریه هنگام بوسیدن).
پوشاندن گوشها در مواجهه با صداهای معمولی مانند صدای جاروبرقی یا زنگ تلفن.
امتناع از پوشیدن لباسهای با بافت خاص (مانند پشم یا لیبل لباس).
اضطراب در محیطهای شلوغ و پرتحرک (مثل فروشگاهها یا زمین بازی).
حساسیت کمتر از حد (هیپوسنسیتیویتی)
بیتوجهی به درد یا دیر پاسخ دادن به آسیبهای جسمی (مثال: عدم واکنش به خراش عمیق).
تمایل به حرکات شدید و پرخطر مانند چرخیدن سریع، پریدن از ارتفاع، یا فشار دادن شدید اشیا.
ترجیح دادن طعمها یا بوهای بسیار تند (مانند خوردن ادویههای تند به مقدار زیاد).
جستجوی حسی
لمس مکرر سطوح یا اشیا (مثال: کشیدن دستها روی دیوارها یا بازی مداوم با موها).
تولید صداهای غیرمعمول و بلند (مانند کوبیدن اشیا به هم یا جیغ زدن بیدلیل).
حرکات تکراری بدن مانند تکان دادن پاها، پیچاندن دستها یا چرخش سریع سر.
علائم در بزرگسالان
اجتناب از موقعیتهای اجتماعی به دلیل ترس از محرکهای غیرقابل پیشبینی (مثل مهمانیها یا سفرهای گروهی).
خستگی مزمن ناشی از تلاش مداوم برای فیلترکردن محرکهای محیطی.
دشواری در تمرکز در محیطهای کاری پرسر و صدا یا دارای نورهای زننده.
تمایل به پوشیدن لباسهای یکسان با بافت خاص برای کاهش ناراحتی حسی.
نکته ی بالینی کلیدی
در ۸۰٪ موارد علائم SPD از کودکی آغاز میشود، اما در صورت عدم تشخیص، تا بزرگسالی تداوم یافته و به شکل رفتارهای اجتنابی یا اضطراب اجتماعی بروز میکند. تشخیص زودهنگام و مداخله ی مبتنی بر یکپارچگی حسی (مانند کاردرمانی) میتواند بهبود چشمگیری در کیفیت زندگی ایجاد کند.