کارن دانیلسون هورنای، پزشک آلمانی و روانکاوی که نقش حائز اهمیتی در زمینهی روانشناسی شخصی و روانشناسی زنان ایفا کرد و بر نقش خودکاوی در سلامت روان تاکید داشت.
کارن هورنای پزشک آلمانی در سال 1885 در روستایی در اطراف شهر هامبورگ به دنیا آمد. او رشته پزشکی و روانپزشکی فارغ التحصیل شد و بعد به آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان استاد دانشگاه در رشته روانکاوی مشغول به تدریس شد. هورنای به یاری عدهای از شاگردان خودش مؤسسه روانکاوی هورنای را در نیویورک دایر کرد که در حال حاضر نیز توسط شاگردان او اداره میشود.
هورنای نخست اعلام کرد که پیرو نظریه روانکاوی فروید است و هدفش گسترش دادن روانکاوی بود، اما در نهایت مانند یونگ و آدلر به نقد بخش هایی از نظریه روانکاوی کلاسیک پرداخت.
بنا به نظریات او، ریشه مشکلات انسان ها و بیماری های روانی آن ها را باید در جامعه و روابط اجتماعی دانست. او باور داشت تعارضات و روان رنجوری در نتیجه اضطراب حاصل از روابط بین فردی ایجاد میشود. هورنای عنوان کرد: معتقد است که باید روان کاوی را از قید اینکه “یک روان شناسی غریزه ای و تکوینی است”بیرون آورد و گسترش داد.
نظریات کارن هورنای
نظریات کارن هورنای عبارتند از:
اضطراب بنیادی
کارن هورنای معتقد بود اضطراب بنیادی اساس روان رنجوری میباشد. او اضطراب بنیادی را به شکل احساس فراگیر و پنهانیِ تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه میدانست.
کارن هورنای یک روانکاو نئوفرویدی بود که بر مسئله روان رنجوری تمرکز داشت. به عقیده کارن هورنای انسانی که درگیر روان رنجوری باشد توانایی خودشناسی و خودآگاهی را نخواهد داشت. روان رنجوری مانند زنجیرههایی مانع حرکت فرد شده و پتانسیلی که او میتواند برای زیست داشته باشد را هدر میدهد. روان رنجوری یک راه ناکارآمد و ناسازگار برای زندگی است به این صورت که فرد روان رنجور از وسواس و افسردگی استفاده میکند تا بتواند زنده بماند. به همین علت کارن هورنای روان رنجوری را یک نوع ” نگاه تحریف شده به جهان هستی ” میدانست که فرد به واسطه این نوع نگاه، مجموعه نیازها و باید و نباید های اجباری برای خود ساخته و زیست واقعی را از دست میدهد.
آشنایی با: فریدریش ویلهلم نیچه
تعریف روان رنجوری
هورنای معتقد بود افراد روان رنجور تلاش میکنند همیشه در اوج و بهترین باشند. در واقع آنها به نوعی ارزش درونی خود را به عامل بیرونی گره میزنند و با کوچکترین نارضایتی فرو میپاشند. شخص روان رنجور،بین من ایدهآل و من واقعی خود شکاف عمیقی را تجربه میکند که پر کردن این شکاف غیر ممکن است. این ناهماهنگی روانی و تعارض بین آنچه واقعا هست و آنچه باید باشد، باعث هدر رفت زمان، انرژی روانی و بروز ناامیدی و افسردگی فرد میشود.
فردروان رنجور اهداف غیر واقعی را برای خود ترسیم میکند و چون این اهداف بسیار ایده آل بوده و متناسب با قابلیت و توانایی های واقعی او نیست شکست خورده و سرخورده میشود.
کارن هورنای در کتاب خود شناسی اش، نظریه رنجوری را بیان کرده و درباره انواع نیاز ها و انواع متفاوت رفتار روان رنجورانه را توصیف کرد.
از نظر او انواع نیاز های نابهنجار عبارت اند از:
- نیاز به محبت و تایید
- نیاز به همسری سلطه جو
- نیاز به قدرت
- نیاز به استثمار دیگران
- نیاز به اعتبار اجتماعی
- نیاز به تحسین شدن
- نیاز به موفقیت و جاه طلبی
- نیاز به خودبسندگی و استقلال
- نیاز به کمالگرایی
این نیازها هیچگاه به صورت کامل برآورده نمیشوند و گاها با هم تعارض دارند که همین تعارض سرچشمه کشمکشهای درونی فرد می باشند.
هورنای معتقد بود فرد روان رنجور برای رفع تعارضات درونی خود به سه شیوه عمل می کند:
- حرکت به سمت مردم
- حرکت علیه مردم
- دور شدن از مردم
حرکت به سوی مردم
به صورت افراطی، نیاز به تایید و توجه طلبی خود را به نمایش میگذارند. سر به راه و تسلیم دیگران بوده و ارزش خود را به نظر دیگران گره می زنند. دلیل شکل گیری این نیازِ نوروتیک، ترس از تنهایی طرد شدن می باشد. بنابراین از نقد بیزار بوده و سعی میکنند محبوب دیگران باشند.
حرکت علیه مردم
افراد این گروه اغلب قدرت طلب بوده و رفتارهای پرخاشگرانه و سلطه طلبانه انجام میدهند. مردم را نادیده گرفته و خود را به عنوان قدرت بالاتر و آگاهتر به مردم ارائه میدهند. برای تجربه حس شیرین پیروزی نیاز دارند تا دیگران را شکست دهند. چنین افرادی ترس از، از دست دادن کنترل و آسیب دیدن دارند بنابراین تلاش میکنند تا بیکفایت و درمانده نباشند و توسط دیگران نقض نشوند.
دور شدن از مردم
در این گروه فرد حس استقلال کرده و نیاز به ابراز خودکفایی و استقلال افراطی دارد. فرد عزلت گزین، میترسد از دیگران آسیب ببیند، بنابراین به بهانه استقلال، فاصله گرفته و خود را دور نگه میدارد.
به دلیل اینکه هر سه گروه دور خود دیوار ذهنی مستحکمی میسازند که نمیتوانند با بقیه ارتباط گرفته تا در ارتباطات خواسته ها واقعی شان را بشناسند، توانایی خودشناسی و خودآگاهی را ندارند.
هورنای بر این باور بود که فرد روان رنجور این اعمال را به اجبار و به صورت افراطی انجام می دهد. در صورتی که فرد نرمال این اعمال را در بعضی مواقع و آن هم آزادانه انتخاب کرده و به کار میبرند.
روان شناسی زنانه کارن هورنای
کارن هورنای در زمینه روان شناسی زنانه به موارد زیر اشاره کرده است:
رشک رحم
کارن هورنای بر خلاف فروید معتقد بود مردان به دلیل توانایی زنان برای مادر شدن، به آنها رشک می ورزند. او این نظریه خود را در مقابل نظریه رشک آلتی فروید مطرح کرد. هورنای بر این باور بود که رشک رحم به صورت ناهشیار در رفتارهای مردان به صورت دست کم گرفتن و کم اهمیت جلوه دادن زنان بروز پیدا میکند.
گریز از زنانگی
زنان نیز در جامعه در اثر احساس حقارت، ممکن است دست به انکار زنانگی خود بزنند و به صورت ناخودآگاه آرزو کنند که کاش مرد بودند. چنانچهاین تعارض قدرتمند باشد می تواند مسبب آشفتگی های هیجانی در زنان شده و مشکلاتی در روابط شان با مردان نمایان شود.
مادری و کار
کارن هورنای معتقد بود زنان عصر حاضر با تقویت مهارت های خود وکار کردن در محیط اجتماع به دنبال به رسمیت شناساندن هویت خود هستند. به عقیده او، نقش سنتی مادر و نقش مدرن زن شاغل، در زنان تعارض ایجاد می کند که باعث مشکلات متعددی می شود.
همچنین به سبب اینکه که هورنای تجربه درمانگری زنان هم در امریکا و هم درآلمان را داشت، به این باور دست یافت که فرهنگ های متفاوت باعث شکل گیری خصوصیات متفاوتی در زنان شده و زنان نیز مطابق آن خصوصیات، نقش متفاوتی برای خود تعریف می کنند.
کتاب های کارن هورنای
- خودکاوی
- شخصیت عصبی زمانه ما
- عصبیت و رشد آدمی
- روانشناسی زنانه
- تضاد های درونی
- راه های نو در روانکاوی