مرگ واقعیتی قطعی و اجتناب ناپذیر است که برخی از انسان ها به واسطه از دست دادن عزیزان خود با آن مواجه شده و دسته دیگر آن را لمس نکرده و هنوز به باور قطعی آن نرسیده اند از آن جایی که این پدیده دیر یا زود برای هر فردی رخ خواهد داد، کسب آگاهی از مرگ، سوگ و مراحل آن اهمیت بسزایی دارد.
سوگواری فرآیندی است که برای پذیرش هر مرحله از فقدان فرد از دست رفته رخ می دهد. پدیده سوگواری برای هر انسانی سهمگین و سخت است اما میزان سختی آن به فراخور نگرش و جهان بینی افراد نسبت به مرگ متفاوت است لذا کنار آمدن و پذیرش پدیده مرگ مستلزم داشتن نگرشی فلسفی و منطقی به مرگ و زندگی است.
فرد به منظور داشتن نگرشی آگاهانه از مرگ و سوگ باید به مراحل سوگ آگاهی داشته باشد. بر اساس کتاب DSM5 می توان گفت اگر اشتغال ذهنی و افکار فرد پس از گذشت یک سال از فقدان همچنان حول محور فرد فوت شده باشد آنگاه می توان گفت که دچار سوگ ناتمام یا اختلال سوگ است.
درصورتی که این مشکل حاد شود درد روانی ناشی از فقدان، فرد را دچار مشکلات عدیده از قبیل اشکالات بینایی، شنوایی و ذهنی می کند به طوری که ممکن است چهره فرد فوت شده را ببیند یا صدای او را بشنود یا با او صحبت کند البته این پدیده ممکن است به طور لحظه ای یا مستمر رخ دهد.
همپوشانی سوگواری با دیگر اختلال ها
اختلال سوگ پیچیده معمولا با دو اختلال دیگر خلط شده و با آن ها همپوشانی پیدا می کند که در این مقاله به بررسی آن ها خواهیم پرداخت.
- اختلال افسردگی اساسی: نشانه های بروز افسردگی اساسی با نشانه های سوگ پیچیده همپوشانی زیادی دارد بنابراین تشخیص را برای روانشناسان با دشواری مواجه می کند.
علائمی مانند میل به خودکشی در هر دو گروه وجود دارد با این تفاوت که میل به خودکشی در فرد سوگوار به دلیل ملحق شدن به فرد از دست رفته یا همذات پنداری از طریق نبودن و نزیستن است اما در فرد افسرده میل به خودکشی به دلیل احساس بی ارزشی و دوست داشته نشدن پدید می آید. - اختلال استرس پس از سانحه یاPTSD: در این اختلال فرد پس از یک تجربه دردناک یا ناخوشایند دچار سلسله علائمی می شود اما اگر فرد سوگوار در یک حادثه مانند تصادفات رانندگی یا بلایای طبیعی دچار فقدان شده باشد، احساسات دوگانه ای را تجربه خواهد کرد که در وهله اول به فقدان فرد فوت شده و در وهله بعدی به اضطراب و استرس ناشی از حادثه مربوط می شود. حال اگر این دو مورد با یکدیگر خلط شوند، همپوشانی پیش خواهد آمد.
سوگ در کودکان
در انسان ها پس از یک سالگی امکان بروز سوگ وجود دارد و اگر این فقدان مربوط به یکی از مراقبین کودک باشد به سبب نزدیکی و عمق بیشتر رابطه، روان کودک آسیب بیشتری می بیند که می تواند در مسیر رشدی او تاثیرات بسزایی داشته باشد.
از طرفی مدت زمان اختلال سوگ برای کودکان نصف زمان آن در بزرگسالان است یعنی اگر کودکی به مدت ۶ ماه پس از فقدان همچنان درگیر فرد فوت شده باشد یعنی دچار اختلال سوگ شده است.
در پدیده سوگ نباید از کودکان غافل شد زیرا آن ها درک درست و جهان بینی کاملی از پدیده مرگ و فرآیند سوگ ندارند.
مراحل سوگ
از نظر کوبلر راس سوگ دارای ۵ مرحله است که به تشریح این مراحل خواهیم پرداخت.
- انکار: در این مرحله فرد پدیده مرگ و فقدان را نمی پذیرد و آن را در ذهن خود انکار می کند به عنوان مثال زمانی که همه لباس تیره پوشیده اند فرد لباس رنگ شاد پوشیده و شادی می کند، دیگران را به چالش کشیده و به آن ها می گوید حق عزاداری کردن را ندارند و چنانچه با واکنش منفی دیگران مواجه شود دچار گوشه نشینی و عزلت می گردد.
- خشم: در این مرحله فرد خشم خود را از خود، فرد از دست رفته، دیگران و جهان ابراز می کند و سوالاتی از قبیل” چرا این اتفاق برای من افتاد؟”و”چرا او باید می مرد؟” می پرسد.
باید به خاطر داشت که در این مرحله حق به چالش کشیدن فرد را ندارید و نباید او را به بی منطق بودن متهم کنید. - چانه زنی و حسرت خوردن: در این مرحله فرد سوگوار به شدت با خود درگیر می شود و احساسات متعدد و گوناگونی را تجربه می کند و جملاتی مانند”اگر از او نمی خواستم به دیدن من بیاید این اتفاق برایش نمی افتاد””اگر کمی بیشتر برایش وقت می گذاشتم الان زنده بود” “اگر او را زودتر به بیمارستان می رساندم الان خوب بود” از ذهنش عبور می کنند.
در این مرحله ای کاش ها، اگر ها و حسرت های زیادی دیده می شود که برخی از آن ها غیرمنطقی به نظر می رسند. - افسردگی: در این مرحله افکار پوچ و بی معنی زیادی به ذهن فرد سوگوار خطور می کند و زندگی اش وارد مرحله دیگری می شود و حتی با خود می گوید که کاش میمرد و به فرد از دست رفته می پیوست لذا این مرحله بسیار حساس بوده و باید به فرد سوگوار توجه ویژه ای داشت.
- پذیرش: رسیدن به این مرحله بدین معنا نیست که فرد فقدان را از یاد برده و با شادی به زندگی ادامه می دهد بلکه بدین معناست که فرد فقدان عزیزش را پذیرفته و به زندگی ادامه می دهد و کارکرد عادی زندگی خود را در پیش می گیرند هرچند فرد از دست رفته دیگر در کنارش نیست اما می داند که باید زندگی را ادامه داد.
هر چه مراحل پیشین کم عارضه تر پیش بروند، فرد سریعتر به مرحله پذیرش می رسد.
راهکارهای جلوگیری از اختلال سوگ یا سوگ پیچیده
توصیه می شود فرد سوگوار در کنار سایر اعضای خانواده و عزیزان مراحل سوگ را طی کرده و به سوگواری بپردازد. او باید بتواند هیجانات منفی خود را در جمعی معتمد بروز داده و به مدت مشخصی در سوگ فرد از دست رفته ناراحت و مغموم باشد. بروز به جا و هر از چند گاه هیجانات منفی و برون ریزی هیجانی اهمیت زیادی دارد، متاسفانه در خانواده هایی با طرحواره بازداری هیجانی تصور بر این است که باید از بروز هیجانات جلوگیری کرد زیرا بروز هیجانات و گریه کردن نشان دهنده ضعف است درحالی که برون ریزی بجای هیجانات موجب تخلیه روانی فرد و آرام تر شدن او می گردد.
مسئله دیگری که حائز اهمیت است این است که فرد دست از سرزنش کردن خود بردارد زیرا سرزنش کردن هیچ کمکی به فرد از دست رفته یا بازماندگان نخواهد کرد.
مسئله سوم که به بهبود فرد سوگوار کمک می کند این است که به آرامی لذت های کوچک را وارد زندگی کرده و به مسیر زندگی ادامه دهد برای مثال می توان با جمع خانواده به رستوران، مسافرت یا سینما رفت و با آن ها وقت گذراند.
راهکار چهارم این است که وسایل فرد از دست رفته را از معرض دید کنار گذاشت و فقط چند شی را به عنوان یادگاری در گوشه ای نگه داشت تا در صورت لزوم به آن ها مراجعه کرد اینکار از انکار جلوگیری می کند و به تخلیه هیجانی کمک می کند.
راهکار آخر از سرگیری کارهای روزمره و عادی مانند بازگشتن به سرکار، تعمیر وسایل خراب خانه و انجام خریدهای خانه است.