تعریف طرحواره

به کرات انسان هایی را دیده اید که دائم در حال گله و شکایت هستند و میگویند و خود را دوست داشتنی نمی دانند و به توانایی های خود تردید دارند و احساس کفایت برای انجام امور ندارند و در روابط هم به افراد اعتماد نمیکنند.ممکن است با افرادی روبرو شده باشید که وقتی با آنها وارد تعامل عاطفی میشوید و بحث را به سمت محبت میکشانید و میگویند من همیشه زمینه ساز مشکلات عاطفی و روحی و روانی در رابطه هستم .

این افراد همیشه از نبود حامی در عذاب هستند و در هر مسئله ای صاحب نظر هستند و در تمام اتفاقات ناگوار خود را مقصر میدانند. این افراد کسانی هستند که اگر پای کسی هم در میان نباشد باز هم خود را خطاکار عالم میدانند و  خود را مسئول شکست روابط میدانند.

گاهی اوقات وارد رابطه میشوند و ازدواج میکنند و بچه دار هم میشوند اما بعدها خود را متهم میکنند که چرا من این گزینه را برای ازدواج انتخاب کردم و چراهای فراوان دیگر.

این سوالات و چراها ممکن است برای هر انسانی ایجاد شوند و به تله ها و دام های زندگی بازمیگردند که از کودکی در مسیر زندگی افراد قرار میگیرند.

تله ها و طرحواره های زندگی ساختار اصلی و شاکله ی کلی شخصیت را شکل میدهد و بر اساس آن زندگی می کنند و حتی انتخاب می کنند و تصمیم گیری هم می کنند.

دام ها و طرحواره ها همان عینک های قرمزی هستند که با عث میشوند تمام پدیده ها را به گونه ای دیگر ببینید. کسی که این عینک را بر چشم دارد نمیتواند حقیقت ها و رنگ های واقعی هستی را ببیند و در نهایت وارد چاله هایی میشود که ممکن است مسیر زندگیش را تغییر دهند.

اما این طرحواره ها و دام چاله ها چگونه برای انسان ایجاد میشوند؟

وقتی در اعوان کودکی نیازهای کودک برطرف نمیشوند و نیازهای اساسی و عاطفی و زیستی سرکوب میشوند ، اسباب ایجاد دام چاله هایی  میشود که تا بزرگسالی در آنها گرفتار میشود و نمیتواند باآنها کنار بیاید و باهمان روند به زندگی خود ادامه میدهد . این موضوع باعث میشود که فرد عینکی را برچشم زند و براساس همان عینک دنیا و پدیده ها ی آن را ببیند.

وقتی انسان به دلیل  طرحواره های غلطی که برایش ایجاد شده اند، عینک خاصی برچشم میزند و براساس همان عینک ها دنیا را می بیند ، به این معنی نیست که دنیا همان رنگی است. دنیا و هستی ، دنیایی نیست که ما با عینک های مختلفی که از کودکی بر چشم ما نهاده اند ، بتوانیم آن را تفسیر کنیم. این دام چاله ها و طرحواره ها باعث میشوند ما دنیا را غلط تفسیر کنیم و چون دنیا را غلط تفسیر کرده ایم ، غلط هم زندگی میکنیم و عمر خود را به باد میدهیم.

حداقل تاثیری که طرحواره ها در زندگی  ما انجام می گذارند این است که نمیتوانیم دنیای حقیقی را ببینیم و بسنجیم و به تبع آن تصمیم گیری کنیم.

اگر تله ها را بشناسید زندگی شادتری تجربه میکنید و سعی میکند در لحظه زندگی کنید و درگیر مسائل کوچک .و بزرگ زندگی نشوید. به صورت کلی انسان خلق شده که به بالاترین مراتب لذت برسد اما کسی که دارای طرحواره های ناسازگار میباشد در همان مراحل اولیه ی انسانی که با حیوانات مشترک است می ماند و هیچ لذت سالمی را نمی تواند درک کند.تازمانی که تله ها در حال پردازش هستند فرد نمینواند ارتباط درست برقرار کند.

این موضوع در سطح کلان هم تاثیرات فراوانی دارد . زمانی که افراد درگیر تله ها هستند نمیتوانند ارتباط درست و سالمی برقرار کنند و در نتیجه نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند و جامعه به سمت اضمحلال کشیده میشود اما اگر تله های افراد برطرف شوند جامعه به جامعه ای الهی تبدیل میشود.

طرحواره ها تاثیرات بسزایی روی فاکتورهای مهم زندگی از جمله انتخاب همسر و به تبع آن فرزندان ، انتخاب رشته تحصیلی و شغل و دوست گزینی دارند. پس انتخابات غلط نتیجه ی طرحواره های غلط هستند اما انتخاب غلط بر مبنای تله ها فقط به یک انتخاب غلط ختم نمیشود بلکه به قدری وسیع هستند که میتوانند تمام ابعاد زندگی ما را دربرگیرند. فشارهای روانی و تخلیه شدن انرژی روانی و از بین رفتن سرمایه های روانی و کینه ورزی و رنجش از رفتارهای دیگران ، همه و همه بخاطر درگیر شدن در دام تله هاست.

طرحواره ها پردازنده ی درون انسان را به کارهایی وادار میکنند که انرژیش را بگیرند.برای مثال موضوعاتی مانند حسادت ،تنفر،کینه و دشمنی حجم عظیمی از انرژی روانی فرد را تخلیه میکنند.این موارد بواسطه ی طرحواره ها ایجاد میشوند.

تله ها و طرحواره ها زایش دارند به این معنا که اگر شما در تله ی اول گرفتار شدید ناگزیر وارد تله ی دوم هم میشوید و با تله های بعدی مواجه میشوید.

وجود طرحواره ها باعث عدم حرکت کورتکس میشود . طرحواره ها باعث میشوند فعالیت لیمبیک سیستم بیش از اندازه باشد و این موضوع باعث ضعیف ترشدن کورتکس میشود زیرا لیمبیک قدمت چند میلیون ساله دارد. زمانه که انفجارات لیمبیک باعث غیرفعال شدن کورتکس شد چشم انسان برروی حقایق بسته میشود و مسیر زندگی را گم میکند.

. تله ها به شما می آموزانند که اگر نشناسید به شما میشناسانند،اگر نفهمید به شما میفهمانند و این شناساندن و فهماندن با مقیاس و ملاک خودتان نیست بلکه با مقیاس و ملاک‌خودشان است و در آخر میبینید که برای خود زندگی نکرده اید و انسانی که نتواند از عمر خودش درست استفاده کند نه تنها به خود بلکه به دنیا هم بدهکار میشود و کسی نمیتواند طلب خود را از خودش وصول کند خصوصا اینجا که بدهی فرد،عمر از دست رفته است.

تعریف طرحواره

همه ی ما در دوران کودکی مسیرهای را داشته ایم که باعث ایجاد باورهایی شده که با ما رشد کرده اند . این باورها از کودکی با انسان رشد می کنند.

همه ی ما انسان هایی را می بینیم که اختلال خاصی ندارند اما نوع نگرششان به گونه ای است که بدبینی و خوشبینی خاصی دارند که ناشی از اختلال نیست . این افراد الگوهای رفتاری اشتباهی در زندگی در پیش میگیرند و مستمرا آن را تکرار میکنند.

والدین از کودکی مسیرهایی را برای فرزندان خود تعیین کرده اند که فرد طبق همان مسیر حرکت میکند اما زمانی که به بلوغ میرسد متوجه میشود مسیرهای دیگری هم وجود دارند. فرد دیگر نمیتواند آن مسیرها را تغییر دهد چون با آنها رشد کرده است . حال اگر این مسیرها اشتباه باشند باعث انتخابات غلط میشوند و انرژی و وقت فرد تلف میشود . همه ی انسان ها باید نقشه ی درستی را داشته باشند و طبق آن نقشه حرکت کنند.

این مسیرها همان طرحواره ها هستند . مسیرهای تکراری که باآنها در حال حرکت هستیم و از وجودآنها آگاه نیستیم و در درونمان نهادینه شده اند. طرحواره ها مسیرهای ذهنی هستند که به ما آموخته شده اند .

آنچه که زندگی امروز ما را ساخته ، تجربیاتی است که باعث ایجاد سلسله باورهایی شده که این باورها زندگی مارا تشکیل میدهند و آن را در مسیری که خود میخواهند هدایت میکنند.

هر باور و اندیشه سلسله باورها و رفتارهایی را برای ما به ارمغان خواهد آورد. این باورها از کودکی در ذهن ما شکل گرفته اند و در بزرگسالی نوع نگرش ما را به خودمان و دیگران و جهان مشخص میکنند.

طرحواره ها الگوهای ثابت رفتاری هستند که در شرایط مشابه رفتار ما را کنترل میکنند. همانطور که گفته شد از کودکی یک کاراکتر در ناخودآگاه ما ساخته میشود و این کاراکتر در حافظه ی دیداری و شنیداری ما می ماند.

جفری یانگ که بنیانگزار این مکتب است در طرحواره درمانی خود از الگوها صحبت میکند و یونگ در مکتب خود از کهن الگوها سخن به میان می آورد. بنابراین وجه تلاقی طرحواره درمانی و درمان یونگ الگوها و کهن الگوها هستند. کهن الگوها، الگوهایی هستند که از اجداد ما به صورت جمعی به  ارث رسیده اند و در ساختن ضمیر ناخودآگاه جمعی دست دارند. اما یانگ الگوهایی را مطرح میکند که از کودکی برای فرد ساخته شده اند . این الگوها انفرادی هستند و هر فرد الگوهای منحصر بفرد خود را دارد.

برای مثال کودکی که در کودکی بسیار تشویق شده است در بزرگسالی هم به دنبال تشویق است.

همانطور که ذکر شد طرحواره ها الگوهای ثابت رفتاری هستند ، زمانی که رفتار فرد توسط این الگوهای ثابت کنترل شد دیگر رشد نمی کند.

اما این مسیرها با طرحواره های غلط چطور شکل میگیرند؟

از زمان ورود به هستی طرحواره ها شروع به شکل گیری می کنند و تازمان مرگ با انسان هستند.

پنج فاکتور در دوران کودکی در شکل گیری طرحواره ها بسیار مهم هستند.

1-امنیت: در این فاکتور فرد باید احساس امنیت را به طور کامل در خانواده تجربه کرده باشد .این فاکتور همان مرحله ی اول رشد اریکسون است (اعتماد در برابر بی اعتمادی). کودک از تولد تا یکسالگی نیاز به آغوش و محبت مادر دارد و این تعامل به کودک نگرش اعتماد یا بی اعتمادی میدهد.

2-استقلال: در این فاکتور فرد باید نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد و دیگر تحت کنترل دیگران نباشد. این فاکتور هم مرحله ی دوم رشد اریکسون میباشد (استقلال در برابر تردید و شرم) که از یک تا سه سالگی ادامه پیدا میکند. در این سنین کودکان دوست دارند کارهایشان را خودشان انجام دهند و از این موضوع احساس غرور کنند . در این مرحله فاکتور اراده بسیار مهم است . اگر والدین استفاده از توالت را به درستی به کودک آموزش ندهند و  اراده ی آزاد کودک را نادیده بگیرند استقلال را از او صلب میکنند و این خود باعث خودناباوری کودک میشود.

عدم استقلال باعث میشود فرد همیشه تحت کنترل باشد و این کنترل ها عوارض خاصی دارند و تصمیم های بعدی را تحت الشعاع قرار میدهند. مانند فردی که تحت کنترل خانواده یا همسر خویش است. مانند فردی که تحت کنترل بیسوادی خویش است و نمی تواند یک مقاله انگلیسی را بخواند.

3-محدودیت های لازم: محدودیت هایی که ایجاد میشوند نباید غیر طبیعی باشند چون در این صورت فرد با اختلال مواجه میشود . محدودیت ها در کودکی این گونه هستند که والدین از نظر فیزیولوژیکی مراقب فرزند خود باشند تا آسیبی به او نرسد. از نظر روانی هم مراقب باشند که کودکشان هرچیزی را نبیند و نشنود . زمانی که این محدودیت ها اجرا شدند فرد می آموزد که خود نیز محدودیت ایجاد کند . می آموزد که در بزرگسالی از نظر هیجانی محدودیت هایی را برای خود ایجاد کند و هیجان های بی ارزش و زودگذر را تجربه نکند چون این تجارب روی مغز نقش میخورند. این محدودیت ها باعث میشوند که انسجام رفتاری داشته باشیم و پردازش های مغزمان بهینه تر شوند. این محدودیت ها در هر سن و شرایطی متفاوت هستند.

4-بازی کردن: بازی های دوران کودکی نقش مهمی در زندگی بزرگسالی ایفا میکنند. کودک باید بازی های سالم را تجربه کند . کسی که در دوران کودکی درست بازی نکرده است در بزرگسالی با مشکلات جدی فراوانی روبرو میشود زیرا بازی کردن یکی از نیازهای اساسی کودکان است و بسیاری از مهارت هایشان از طریق بازی تقویت میشوند. ژان پیاژه تاکید میکند که والدین در انتخاب بازی ها و اسباب بازی های کودکان خود باید هوشیار باشند چرا که در شکل گیری تمایلات عاطفی و روانی کودک نقش مهمی ایفا میکنند.

5-ابراز نظر و هویت: در این فاکتور خود انگاره ها شکل میگیرند. یعنی عقایدمان درباره ی خود و تصور دیگران از ما باهم ادغام میشوند و انگاره ای به ما میدهد که باید منسجم و با ثبات باشد.  انگاره ای که از دیگران بدست می آوریم منوط به انگاره ای است که از خود داریم. پس مسیری که از کودکی برای ما تعریف شده است نقش مهمی در ایجاد هویت ما ایفا میکند زیرا انگاره های ما از خودمان از کودکی توسط والدین شکل میگیرند. (انسجام هویت،اریکسون)

اگر این پنج فاکتور به صورت طبیعی رسیدگی شوند در بزرگسالی با مشکلات کمتری مواجه میشوید ، اگر به آنها بی نوجهی شود اختلالاتی ایجاد میکنند و اگر زیاد به آنها بها داده شود هم دردسرهایی ایجاد میکنند.

چگونگی برخورد با این نیازها الگوهای ثابتی را ایجاد میکنند. این الگوها در بزرگسالی ، زمانی که در موقعیت های مشابه کودکی قرار گرفتید ، همان احساساتی را برانگیخته میکنند که در دوران کودکی برانگیخته کرده و همان رفتارهایی را انجام میدهید که در دوران کودکی انجام داده اید.

رفتارهای شما در دوران کودکی باعث شده که گرده برداری کنید و در سالیان بعدی همان رفتاری را داشته باشید که در ابتدای مسیر داشته اید. برای مثال تشویق در دوران کودکی در ذهن شما چیزی را می نشاند که در بزرگسالی احساس میکنید برای اینکه بخواهید شادی و رضایت دیگران را جلب کنید باید دستاورد بزرگی داشته باشید تا شما را ببینند و تشویق کنند. یا کودکی که از موضوعی اعتراض دارد اما والدین به او توجهی نمیکنند . این عدم توجه تا بزرگسالی همراه کودک می ماند و احساس میکند باید کاری کند که جلب توجه کند. این عدم توجه باعث ایجاد طرحواره می شود و کودک برای فرار از بی توجهی از هرگونه اعتراضی خودداری میکند زیرا ممکن است مورد بی توجهی واقع شود و در نتیجه حقش ضایع میشود.

گاها پدر و مادرها فرزندان خود را بر اساس تله هایی که خود در آنها گرفتار هستند هدایت میکنند. مثلا میگویند تو باید دندانپزشکی یا پزشکی را انتخاب کنی. آنها به خاطر تله های درون خود این کار را انجام میدهند یا افراد ازدواج هایی را میکنند که درست نیست چون بر اساس تله ها و عقده ها بوده است. پیدا کردن شریک زندگی هنر بسیار بزرگی است . شما وقتی بر اساس تله ها شریک زندگی خود را پیدا میکنید با شکست مواجه میشوید. افرادی که طرحواره های خود را درمان نمی کنند عاشق انسان هایی میشوند که با آنها بازی می کنند و به آنها آسیب میرسانند و در نهایت باخیانت ترکشان می کنند.پس انتخابات اشتباه حاصل تله ها و طرحواره های ما هستند. طرحواره ها بجای ما تصمیم گیرنده میشوند. مثلا لباسی میپوشیم که ممکن است وجهه ی مارا خراب کند آما آن را میپوشیم.

یکی از ویژگی های طرحواره که بسیار آزار دهنده است این است که فرد میداند کاری که انجام میدهد اشتباه است اما انجام میدهد و میداند چه کاری سودمند است اما  به دلیل وجود طرحواره نمی تواند انجام دهد .علت این موضوع برداشت های ما بخاطر وجود طرحواره ها با حافظه ی هیجانی ما ادغام میشوند یعنی باورها و ذهنیت هایی که از کودکی ایجاد شده اند در مواقع تنش زا و استرس زا با حافظه ی هیجانی ادغام  میشوند و ملغمه ی خاصی برایمان ایجاد می کنند.

به عقیده ی یانگ طرحواره ها همیشه بد نیستند و میتوانند کمک کننده باشند مانند طرحواره های محبت و عشق ورزیدن و شرمندگی و…… زمانی که در مقابل نیازها پاسخ های نابجا داشتید طرحواره های مشکل دار هم ایجاد میشوند.طرحواره های غلط باعث تفکر غلط و تفکر غلط باعث میشود مسیرمان اشتباه باشد . زمانی که این طرحواره های اختلال در درون انسان بروز و ظهور پیدا کردند ، طرحواره های ناسازگار اولیه که دردسرساز هستند برای ما ایجاد میشوند. در طرحواره درمانی این طرحواره های ناسازگار را اصلاح می کنند . اما چون درمانگر مستقیم با احساسات مراجع درگیر است  ومحور اصلی وجود فرد را هدف قرار میدهد ممکن است درمان ماهها طول بکشد . البته تمام طرحواره ها نیاز به درمان ندارند . کسانی که الگوهای غلط رفتاری دارند و دارای مشکلات مبهم و سردرگمی هستند و در ارتباطاتشان گیج و گنگ هستند به طرحواره درمانگر مراجعه می کنند.

اولین راه برای رفع طرحواره ها شناخت آنهاست . ابتدا باید آنها را بشناسیم و بدانیم در کدام دام چاله گرفتار هستیم. زیرا اگر آنها را رفع نکنیم زندگیمان را به نابودی می کشانند.

اگر تله ها شناسایی و درمان نشوند فرد با دید غلط رشد میکند و دچار خطاهای شناختی میشود و نمیتواند مسیر زندگی خود را به درستی هدایت کند.

آگاهی و شناخت طرحواره ها باعث میشود دید وسیع تری پیدا کنیم . این موضوع ابزار قدرتمندی است تا بتوانیم مسیر اصلی مشکلات را بشناسیم و دلیل اصلی ایجاد مشکلات را نیز بشناسیم.

طرحواره ها دسته بندی های مختلفی دارند که یکی از آنها این است که طرحواره ها به 18 طرحواره تقسیم بندی شده اند. انسان ها بسته به جامعه و فرهنگ و مذهبی که دارند بین 3 تا 6 طرحواره را باخود حمل میکنند.

انسان های نرمال 4 تا 6 طرحواره دارند.

انسان های سالم 2 تا 3 طرحواره دارند.

انسان های بیمار هم بالاتر از این تعداد طرحواره دارند.

زندگی شامل علم و هنر و مهارت است و خارج از این سه نیست. به این سه اصل نمی رسیم مگر اینکه طرحواره ها را شناسایی و درمان کنیم.

Leave a Comment