نیچه یکی از برجسته ترین فلاسفه ی قرن ۱۹ میلادی می باشد .

مهم ترین رکن فلسفه ی نیچه بحث “چیرگی بر خویشتن” است که در آن نیچه به این موضوع اشاره دارد که انسان با غلبه بر خویشتن از یک انسان معمولی به یک ابرانسان تبدیل می شود و کارهایی درخور ابرانسان ها انجام خواهد داد. هرچه توانایی انسان در غلبه بر خواست ها و امیال درونی خود بالاتر برود،روحش به مراتب بالاتری از کمال دست می یابد.

یکی از جمله های معروف نیچه این جمله است : بشو آن که هستی .

منظور نیچه از این جمله ی طلایی چه بوده است؟

همه ی انسان ها ، زندگی خود را در قالب و چارچوبی که اطرافیان برای آن ها تعریف کرده اند سپری می کنند….به واسطه ی نقش های داده شده از سمت خانواده و جامعه شغل خود را بر می گزینند، اعتقادات و ارزش های خود را تعیین می کنند و….  . تلاش برای رسیدن به چیزهایی که خواست دیگران است و نقش پذیری های مداوم برای خشنود سازی دیگران ، آن ها را به لبه ی پرتگاهی می برد که بیشتر  و بیشتر آن ها را از هسته ی اصلی خود دور می کند .

فلسفه ی نیچه ای،راهنمایی ست برای جای گرفتن در نقش خود و نه نقش های تعریف شده توسط دیگران. این فلسفه همانا از انسان می خواهد در مسیری حرکت کند که خروج از قواعد تعریف شده ی دیگران و ورود به قواعد تعیین شده ی خود را به همراه داشته باشد تا انسان عادی در انتهای مسیر به یک ابرانسان تبدیل شود .

اندیشه ی کلی نیچه را می توان به یک صندلی چهار پایه تشبیه کرد که هیبت و هیمنه ی انسانی روی آن جای می گیرد و نبود یکی از این پایه ها منجر به سقوط وقار انسانی می شود.

پایه­ ی اول صندلی: از حسادت فرار نکن، حسادت را کتمان نکن و به حسادت اعتراف کن.

در این رکن،نیچه به این مبحث اشاره دارد که حسادت بخش اعظمی از زندگی انسان را در برمیگیرد و به عبارتی دیگر موتور محرکی برای فعالیت ها،داشتن انگیزه و رسیدن به تعالی و کمال است. علت ایجاد شکاف بین نیچه و مسیحیت که دین والدین او نیز بود در اینجا نمایان می شود. چرا که مسیحیت حسادت را مغموم شمرده و حسادت کننده را مورد نکوهش قرار میدهد درصورتیکه نیچه بر این باور است که خاموشیِ رشک بردن ، خاموشی و توقف حرکت انسان است.

نیچه می گوید :《آنچه ما بر آن رشک می بریم گواه آن است که ما دوست داشتیم آن بشویم.》

جهت دادن به رشک و حسادت و هدایت آن بصورت کانالیزه شده و نه حسادت بیمارگونه موجب رسیدن انسان به سعادت و کمال می شود.

پایه ی دوم صندلی : مسیحی نباش

نیچه آشکارا و بی پروا اذعان داشت که در تمام فرهنگ مسیحیت تنها یک شخص قابل ستایش است و آن هم پادشاه روم است که دستور مصلوب کردن مسیح را صادر کرد. این اقرار نیچه به خوبی بیانگر بیزاری و مخالفت وی با دین مسیحیت است. همانطور که پیش تر گفته شد مسیحیت انسان را از حسادت مصون می دارد و نیچه می گوید زمانی که رشک نورزی دیگر حرکت نخواهی کرد و مانند آب راکد که ساکن و بی تحرک است گندیده خواهی شد .

نیچه مسیحیت را  “وجدان برده ها” لقب داده بود و معتقد بود مسیحیت ، نقابی است که عده ای برده ی زبون به چهره زده اند و چون در دسترسی به برخی خواسته ها و امیال خود توانا نیستند ، خود را با این نقاب مبرا نشان می دهند.

نیچه بر این باور بود که افراد مسیحی رفتاری منافق گونه از خود نشان میدهند چرا که در ظاهر خود را فروتن و منزه از مقام ، شهرت ، شهوت و … نشان می دهند اما در عمل ناتوان از دسترسی به این القاب هستند و اگر امکان دسترسی برایشان فراهم شود به نقابی که برچهره زده اند وفادار نخواهند ماند .

پایه ی سوم صندلی :  ننوشیدن الکل و مست نبودن

نیچه به شدت مخالف الکلیسم و نوشیدن الکل بود به طوری که دو عامل الکل و مسیحیت را در کنار هم و در یک جایگاه مورد مذمت قرار داد و این دو را عامل نابودی اروپا برشمرد. نیچه بر این رای بود که مسیحیت و الکل انسان ها را نسبت به درمان دردهایشان ناگیرا می کند و باعث غفلت انسان از خودش می شود‌. حتی سبب می شود که انسان به وضعیت زندگی خود قناعت کند… این ناهشیاری و مسخ شدگی به واپسگرایی انسان می انجامد .

پایه ی چهارم صندلی : خدا مرده است

برخی افراد به اشتباه تصور می کنند منظور نیچه از این جمله بی اعتقادی نیچه به وجود خداوند است و او را خدا ناباور خطاب میکنند. در حالیکه مقصود نیچه خدای درونی انسان ها و پیشروی انسان و جامعه به سمت بی خدایی بوده است. نیچه معتقد بود درون انسان ها باید از هنر ، ادبیات ، فلسفه و… غنی باشد تا به عنوان سپری در برابر بی خدایی عمل کند.  او نه تنها اذعان داشت خدا مرده است بلکه بر این باور بود که دانشگاه ها و مراکز آکادمیک خدا را کشتند . چرا که علوم انسانی و مباحثی که می تواند چراغ راه سعادت انسان شود با مباحثی خشک و بی اهمیت جایگزین شده و این شیوه را خیانتی در حق بشریت نامید.  زمانی که انسان خودش را در مقابل خدای درونی خود مسئول و پاسخگو نبیند، آغازی می شود برای پرداختن به رذایل اخلاقی ، فساد و ناروایی ها …

وقتی نیچه مصدر مردن را برای خداوند به کار می برد می توان دریافت : چیزی که وجود نداشته هرگز نمی میرد. بنابراین نیچه وجودی برای خداوند قائل است و بعد به مرگ او در درون انسان ها اشاره می کند. در نتیجه این به معنای خداناباوری نیچه نیست.

 

 

 

 

One Thought to “فریدریش ویلهلم نیچه(Nietzsche)”

  1. حنانه قیوتی

    جالب بود ممنون

Leave a Comment